دیروز رو کلا نخوابیدم. ساعت چهار از دانشگاه رسیدم خونه . نهار سلفم رو هم نخوردم. تنهایی سلف رفتن برام سخته .به عبارتی تنهایی ناهار سلف خوردن برام سخته.  زهرا  ساعت دو ارائه داشت گفت نمیام ناهار منم که ساعت هشت ارائه داشتم گفتم نمیخورم و سیرم یکم ازون نونای محلی قزوین که گذاشته بود برام کنار خوردم ،البته شیرینی هم برام گذاشته بود. انقدر که منو زهرا با همیم اون دفه دکتر منو دیده بود بدون زهرا میگفت قُلِت نیس حال  و حوصله نداری . 

دلم میخواد از چیزای زیادی حرف بزنم و بنویسم اما نه وقتشو دارم و نه اینجا امن به خاطر همین کمتر میام کمتر مینویسم و با عرض پوزش از دوستان کمتر هم میخوانمتان مثلا همین الان 38 تا ستاره روشن دارم که معلوم نیست هر ستاره روشنی برای من معادل چند پست جدید وب شماها باشه.

دلم میخواد از زهرا بگم از سارا بگم از آقایان "الف"، "ز"،"ص"از استاد راهنما و مشاورم از خواهر زادم از برادر زاده هام از خواهرام از اخویان از دوستای خوب مجازیم که خیلی کم هم هستن و شاید و خودشون ندونند که چقد توی زندگی من تاثیر داشتن و دارن و من هیچ وقت فراموششون نمیکنم .

من اعتراف میکنم سن 22 سالگی پر چالش و قشنگیو گذروندم تغییر رو کاملا متوجه شدم . امیدوارم 23 سالگی هم همینطور باشه و اخرش همه چی ختم به خیر بشه .

انقد حرف دارم و ذهنم شلوغ و نامرتب مثل اتاقم که نمیدونم چی بگم. دلم میخواد با کسی حرف بزنم اما اینجور که میبینم همه پر مشغله شدن همه خسته هستند همه کمبود دارند خلاصه مینالند از همه چی و بعضی ها هم بیتفاوت شدن و شاید بعضی ها هم تصمیم گرفتن سال 98 مدیریت شده حرف بزنند. نمیدونم آی خدایا شکرت 

شارژ لپ تابم 17 در صد شد. 

:))))
اومده بودم بگم وقتی از دانشگاه برمیگردم دوست ندارم اتوبوس برسه به مقصد تا وقتی که من خستگیم دَر بره .خوابای اتوبوس دانشگاه خیلی خوبه چون نمیخوابی که؛ بیهوش میشی !!!

این پست طولانیو نوشتم =)

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه فرهنگی تبلیغی فاطمیون اخبار گوناگون آشپزی و خانه داری قرص لاغری،قرص چاقی,قرص زناشویی sanat سفر مشاوره خانواده و ازدواج مینویسم برای دل majorin گرگ تنها