وقتی کتابیو میخونی که تک تک کلماتش برات نامفهموم از نظرت مزخرف میاد. در صورتی که همه میگن خیلی شیرین اما از نظرتو فقط مزخرف
زمان زیادیم نداری باید بفهمیش به زورم که شده باید بفهمیش حتی شده از خودت توضیح خلق کنی باید یه چیزی برای گفتن داشته باشی.تا روز سه شنبه دست از پا دراز تر جلو استاد نری
خستم . باید استراحت کنم اما اینو اصلا متوجهش نیستند(هیچکس استثنا هم نداریم). هر کی به فکر خودش و فکر میکنه فقط کاری که اون انجام میده سخته و آره فقط اونه که داره جون میکَنِه . به حرفش فکر میکنم که گفت عید رو استراحت میکنی عوضش، ولی باید بگم با این وضع حتی دو برابرشم تعطیل باشم بازم کارایی که بهم محول شده رو نمیتونم انجام بدم چه برسه به استراحت. سعی میکنم فکر نکنم که چی میشه و من چطوراین دوره رو تمومش میکنم . میسپارم به خدا
اینجوری فشار خیلی کمتر میشه و بازم میتونم بخندم .
هر چه بیشتر پیش میرم . بیشتر دوست دارم برم سفر، همون شعر که میگه یه مدت میخوام ول کنم زندگی رو برم یه جایی که ذهنم آزاد آزاد باشه.
درباره این سایت